افسانه ای در تاریکی

سلام بر عشقم خالق جهانیان

خدا جونم اولین یاور رسید. یاوری زیبارو، مهربان، خوش قول، وفادار، چهره ای نورانی و از همه مهمتر از أبروداران درگاهت.

چه زیباست یاوری که از آبرومندان درگاهت است و تو خود برایم فرستادید.

چگونه شکرت کنم !!!

افسانه ای در تاریکی...

سلام روح الهی من

درونم مانند کاغذهای دفتر سیاه شده بود و تو را نمیدیدم، در سیاهی این دنیا و عزای پیرم خودم را در سیاهی رها و گم کرده بودم. ولی باز هم تو کمکم کردی ، خودت را برایم روشن و واضح کردی. دلبندم کمکم کن دیگر به سیاهی باز نکردم چون بدون تو سیاه و تاریک هستم.

شکرت

افسانه ای در تاریکی...

سلام بر روح الهی درونم

چقدر آرومم و حس خوبی دارم که کمکم کردی حضورت را باز هم حس کنم. گفتگوی من و تو دوباره شروع شد.

تا به دو روز پیش نشده بود از کشتن مگس خود داری کنم و تازه به مگس علاقمند باشم. ولی امروز که متوجه شدم مگس فرستاده ی تو است و پیامت را به من رساند ، او ،(مگس) را دوستش دارم. دو روز است که پیامت را تمام و کمال میرساند و ماموریتش را خوب انجام داد

خدایا عاشقتم

ممنونم که کنارم هستی

افسانه ای در تاریکی...

دوباره سلام میکنم به روح الهی درونم با نظر و فرمان خودت سر قرارمان حاضر میشوم. هر چند که در طول روز هم با تو هستم پس سر قرارمان منتظر حضورت هستمای روح الهی درونم مرا ببخش که مدتی بود که با تو رابطه ام کم شده بود و همین باعث بروز پرستوی دیگری بود که ناشناخته بود.ای روح الهی درونم ، بدون تو از هیچ، هیچتر هستم. لطفاً مرا به خود وامگذار و خودت تمام اعمال ، افکار ،گفتار و قدم هایم و ... را در اختیار بگیر.برای حضور پر رنگ دوباره ات که یاریم دادی سپاسگزار و قدردان هستم که البته این حضور دوباره ات خواست و مرحمت و لطف خودت بوده نه منی که از هیچ، هیچتر هستمیا علی افسانه ای در تاریکی...ادامه مطلب

در هر سیاهی، کور سوی نوری سو سو می‌کند

دل آدم ها هم همین است و این بستگی به ذائقه ی روح و انتخاب های اون شخص دارد که با انتخاب‌هایش کل دل را تباهی و سیاهی بگیرد

و یا کور سوی دل را به نوری بی انتها تبدیل کند که وجودش تماما نور باشد

افسانه ای در تاریکی...

توی خیابون که به دست انداز میرسیم با دقت و آروم میریم چون اگه با سرعت بریم ماشین مشکل پیدا میکنه مراقب دست اندازهای زندگیمون باشیم افسانه ای در تاریکی...

خواسته بودم دستی از آنسوی ابرها و از پشت دورترین کوه ها بیایید برای بردنم ب خودش دستی آمد و مرا با خودش برد ولی دستی از اعماق سیاهی ها افسانه ای در تاریکی...

زنی با سرنوشت من باید مردانه صبر ایوب و توانمندی روئین تنان را داشته باشد روح الهی درون من همیشه قوی باش افسانه ای در تاریکی...

روح الهی درون من فقط تو ماندی و هیچی از پرستو نمانده

پس کل مسیر و راه و... این زندگی که برای جسمی به نام پرستو رقم خورده خودت دست بگیر

خدایا روح الهی درون این جسم بنام پرستو را تقویت و یاری کن.

افسانه ای در تاریکی...

حنجره ام پر از فریاد ناگفته هاست.بعضی وقتها میخواهم سکوتم را بشکنم.سکوتم پر از فریادهایی سرد است.فکر کردم شاید اینجا جایی برای فریادهای بی صدا باشد پس مینویسم تا شاید شنیده شود.

افسانه ای در تاریکی...